کد مطلب:106472 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

خطبه 087-در بیان هلاکت مردم











[صفحه 642]

از خطبه های آن حضرت (ع) است قصم: با قاف به معنی شكستن. ازل: با فتح همزه: تتگنا و سختی. اقتض اثره: از او پیروی كرد. پس از حمد و ثنای خداوند سبحان و درود بر روان پاك و مطهر پیامبر(ص) بدرستی كه خداوند هیچ یك از ستمگران روزگار را در هم نشكست، مگر پس از آن كه مهلت فراوان و نعمت بی شماری به آنها داد (تا خوب پیمانه ظلمشان لبریز شد و هرگز دست از ستمگری برنداشتند) و شكستگی استخوان هیج یك از امتان گذشته را بهبود نبخشید، مگر بعد از نابودیها و رنجهای بسیار (یعنی در برابر مشكلات باید صبر كرد تا بر دشواریها فایق شد) در رنج و سختیهایی كه به استقبال شما شتافتند و شما به آنها پشت كرده اید، درس عبرتی وجود دارد (من از این كه شما از گذشته عبرت نگرفته و پندی نیاموخته اید، در شگفتم!) گر چه نه هر دارنده دلی خردمند، و نه هر دارنده گوشی شنوا، و نه هر دارنده چشمی بیناست! (تا با دلی دانا، و گوشی شنوا و چشمی بینا گذشته را آینه عبرت آینده قرار دهد، و از آن پند گیرد) وه كه چقدر در شگفتم! و چرا در شگفت نباشم، از كجرویهای این گروههای گوناگون و از اختلافاتی كه در دین دارند (با وجودی كه دین و كتابشان یكی است) براهی كه پیامب

ر رفت نمی روند و از كردار وصی پیامبر پیروی نمی كنند! نه بغیب و قیامت ایمان می آورند، و نه از عیب جویی باز می ایستند. به شبهه ها عمل كرده، در راه خواهشهای نفسانی گام می نهند، (مطابق عقیده باطل خود، رفتار می كنند) خوب، چیزی است كه آنها خوب بدانند، و بد آن است كه آنها بد بدانند، در حل مشكلات به خود پناه می برند و در امور مبهم و پیچیده به رای نادرست خود عمل می كنند، چنین به نظر می رسد كه هر كدام از آنها (در امر دین) امام پیشوای خود می باشد. كه با خیال خام و اندیشه ناسالم خویش، بندهای استوار و دلایل محكم از پیش ساخته ذهنی درست كرده، و به آنها چنگ زده اند (به دین و احكام الهی پشت پا زده، دل به آرا و عقاید باطل خود بسته اند. مقصود امام (ع) از بیان این خطبه توبیخ و سرزنش امت، است كه به دلیل اختلافی كه در دینشان پیدا كرده بودند و هر كدام بر حسب آرا و اندیشه خود در مسائل دینی و فقهی عمل می كردند، آنها را نكوهش می كند، چه با وجودی كه امام (ع) در میان امت بود، به آن حضرت مراجعه نمی كردند و به دانش خود متكی بودند. فقوله: اما بعد الی قوله ببصیر عبارت فوق بیان كننده دلیل صدور خطبه می باشد و چنین به نظر می رسد كه امام (ع)

علت بیان این خطبه را خود رایی مردم در عدم مراجعه به آن حضرت دانسته كه ناشی از تكبر آنها در فراگیری دانش و استفاده معنوی نبردن از محضر امام (ع) بوده است. راحت طلبی آنها موجب شد تا برای شناخت حقیقت دین به خود زحمتی ندهند و در جهت دوری جستن از اشتباه تلاشی نكنند و رنجی را متحمل نشوند. به این دلیل آنان را از گرفتار شدن به سرنوشت شوم ستمكاران می ترساند و از این كه به دلیل اختلاف آرا اساس دین را ترك كنند و نهایتا زمینه هلاكت و نابودی خود را فراهم آورند آنها را، بر حذر داشته می فرماید: خداوند هیچ ستمگر روزگاری را در هم نشكست، مگر پس از مهلت زیاد و آسایش فراوانی كه به وی مرحمت فرمود، و آنها بدان مهلت و رفاهی كه داشتند، مغرور و در خوشگذرانی و لذت غرق شدند، در نتیجه از آخرت رو برگردانیدند. و یاد خدا را فراموش كردند و آماده ترك دستورات دین، كه نظام جهان بر آن استوار است شده زمینه هلاكت خود را آماده ساختند چنان كه خداوند متعال می فرماید: و اذا اردنا آن نهلك قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیهم القول فد مرناها تدمیرا. امام (ع) برای تكمیل و تایید موضوع فوق می فرماید: خداوند شكست هیچ امتی را جبران نكرد، مگر بعد از سختیه

ا و مشكلاتی كه تحمل كردند. استواری یافتن استخوان شكسته را استعاره بالكنایه از نیرومندی بعد از ضعف و ناتوانی آورده اند. صدق این حقیقت كه: پیروان انبیا پس از ناتوانی نیرومند شده اند، روشن است. زیرا هر جمعیتی كه به منظور یاری دین از انبیا تبعیت كرده اند و یا برای رسیدن به دنیا از پادشاهشان پیروی كرده اند بمقصود نرسیده اند، مگر پس از سپری كردن دوران ضعف و ناتوانی، و حمایت كردن از یكدیگر و گرفتار شدن بدشواریهای طاقت فرسایی كه موجب آماده گی توسل بدرگاه خداوند متعال شده است و دلهای آنها را به هم نزدیك و اراده آنها را برای رسیدن به پیروزی آماده كرده است. این سخن امام (ع) وجوب وحدت در دین و تفرقه نداشتن در آرا را گوشزد می كند، چه تفرقه در رای، موجب شود كه مردم گروه گروه و متفرق شوند و در نتیجه دچار سستی و ناتوانی و ضعف گردند، در صورتی كه تمام این حالات به طوری كه قبلا بیان شد خلاف خواسته شارع مقدس می باشد. احتمال دیگری كه در شرح سخن امام (ع): لم یقصم جباری دهر... داده می شود این است كه منظور حضرت از ستمكاران روزگار كنایه به معاویه و یارانش باشد، و مقصود الم یجبر عظم احد...) پیروان امام (ع) باشند. با فرض صحت این احتما

ل با عبارت اول مردم را آگاه می سازد كه ستمكاران هر چند دوران حكومت و اقتدارشان طولانی شود، این فرصت و مهلتی است كه خداوند به آنها داده است تا پیمانه گناهشان لبریز و آماده هلاكت شوند و با عبارت دوم، تسلی خاطری به یارانش می دهد كه هر چند شما ضعیف و گرفتار باشید، برای كسانی كه بخواهد یارییشان كند، سنت پروردگار چنین است كه پس از ابتلا و رنج و گرفتاری آنان را پیروز فرماید. پس از بیان این حقیقت امام (ع) مردم را براختلاف و پراكندگی رای در دین و مذهب توبیخ می كند، چه اختلاف نظر و پراكندگی رای موجب طولانی شدن اندوه و ضعف در مقابله با دشمن می گردد. قوله علیه السلام: و فی دون ما استقبلتم من عتب و استد برتم من خطب از تذكر و عتابی كه از ناحیه من به استقبال شما آمده (باید عبرت بگیرید) و از ترس و هراسی كه در صدر اسلام از ناحیه مشركین دیده اید پند بیاموزید، آنگاه كه شما اندك بودید و دستور چنین بود كه بهنگام جنگ هر فردی در برابر ده نفر مقاومت كند. سپس خداوند شما را یاری و دلهایتان را نسبت به یكدیگر مهربان كرد و به وسیله تازه مسلمانهایی كه بدین شما داخل می شدند كمبودتان را جبران و شكست شما را بر طرف ساخت، چه عبرتی برای عبرت گ

یرنده از این بالاتر می تواند باشد؟ اینك و در حال حاضر اگر اتحاد در دین نداشته باشید، و تلخیهای بی یاوری را بچشید و دچار اختلاف رای شوید، چنان كه متاسفانه هستید (با وجودی كه به لحاظ شمارش عده زیادی را تشكیل می دهید) زیادی افراد شما مشكلی را حل نمی كند. و به سخن دیگر گویا امام (ع) می فرماید: عبرت گرفتن از گذشته كه در برابر مشركین، اندك و بسختی گرفتار بودید، ایجاب می كند، كه در دین متحد بوده و در رای و نظر نیز متفرق نباشید. به پند و اندرز من گوش بسپارید تا من شما را به اصول و فروع دین آگاه سازم. قوله علیه السلام: فما كل ذی قلب بلبیب الی قوله ببصیر. مقصود امام (ع) از ذی قلب انسان می باشد، و روشن است كه انسان گاهی عقل خود را از دست می دهد و منظور از لب عقل و ذكاوت و تیزهوشی است. به كار بردن لب در مفهوم عقل و خرد، در حقیقت آن نتیجه ای است كه از عقل و خرد گرفته می شود. بنابراین لبیب آن كسی است كه از عقلش در موردی كه نیاز بفكر دارد استفاده كند. به عبارت روشن تر به نتیجه عقل و خرد لب گفته می شود نه خود عقل و بدین طریق كسانی را سمیع و بصیر می گویند كه از شنیدنیها و دیدنیها پند بگیرند، و به اصلاح امر آخرتشان بپردازند، چ

نان كه خداوند متعال در این زمینه می فرماید: اللهم ارجل یمشون بها ام اللهم اید یبطشون بها ام لهم اعین یبصرون بها ام لهم آذان یسمعون بها و باز می فرماید: فانها لاتعمی الابصار و لكن تعمی القلوب التی فی الصدور فایده ای كه امام (ع) از این عبارت مورد نظر دارد، وادار كردن انسانها بر عبرت گرفتن است، تا اگر كسی از حقایق پند آموخت، نابخرد، ناشنوا و نابینا بشمار نیاید. قوله علیه السلام: یا عجبا الی آخره عبارت تعجب آمیز امام (ع) در زمینه سوالی است كه در ضمن كلام فهمیده می شود. گویا سوال كننده ای از تعجب، ناراحتی و اندوهناكی آن حضرت، شگفت زده شده و (به زبان حال) پرسیده است كه علت تعجب، اندوه و تاسف شما چیست؟ و آن حضرت در پاسخ فرموده: چگونه می توانم از اشتباهاتی كه فرق اسلامی بدان دچار شده اند تعجب نكنم؟! و سپس خطا كاریها و نارواییهائی كه آنان بصورت اجتماع بدان دچار شده اند كه شگفت زدگی امام (ع) را موجب گردید، به تفصیل بیان داشته است. و از جمله به ترك اموری كه انجام آنها لازم بوده است اشاره كرده، و قبل از هر چیز، اختلاف آنها را در دین بیان كرده است زیرا اختلاف در دین اساس همه بدیهاست و بیشتر پستیها به اختلاف در دین باز می

گردد. اموری كه ترك آنها برای جامعه مسلمین روا نبوده و نیست چند چیز است: 1- مسلمین پیروی از پیامبر (ص) را ترك كردند. چه اگر آنها به راه پیامبر می رفتند، اختلاف در دین پیدا نمی شد، و چنان كه قبلا توضیح داده شد، در شریعتی كه پیغمبر آورده اختلافی نیست، و به همین دلیل كه در دینشان اختلاف كردند، راه پیامبرشان را نرفته اند. 2- عمل وصی پبامبر را برای خود الگوی رفتار قرار ندادند. مقصود از وصی پیامبر وجود مقدس امام (ع) است. نرفتن به راه امام (ع) و اقتدا نكردن به آن حضرت هر گونه بهانه ای را از دست آنها می گیرد، زیرا گاهی به دلیل این كه همه مردم نمی توانند حقیقت را درك كنند و پیامبر هم در میانشان نیست تا اسرار شریعت را بپرسند ناگزیر اختلاف پیش می آید اما با دسترسی به امام معصوم (ع) كه در میان آنها زندگی می كرده است عذری باقی نمی ماند و نمی توانند برای گروه گروه شدن خود بهانه ای بتراشند و پیش آمدن اختلاف را ضروری بدانند. 3- ایمان داشتن به غیب را ترك كردند. یعنی تصدیق و اعتمادی كه به عالم غیب داشتند رها كردند. مفسرین در معنای غیب اقوالی به شرح زیر نقل كرده اند: الف: به نظر ابن عباس غیب اموری است كه از نزد خداوند نزول یاف

ته است. ب: عطاء كه یكی از مفسرین است غیب را خداوند متعال دانسته است. ج: بروایت حسن غیب، عالم آخرت، ثواب و عقاب و حساب می باشد. د: بنا به قولی: منظور از غیب ایمان داشتن به امور نهانی است، چنان كه حق تعالی می فرماید: یخشون ربهم بالغیب: در نهان از پروردگارشان بیم دارند بنابراین معنای كلام امام (ع) این است كه آنها پشت سر یكدیگر شرایط ایمان را حفظ نكردند. ه: به گفته ابن عیسی، غیب چیزی است كه به حواس درك نمی شود ولی با دلیل علمی قابل اثبات است. و: اخفش گفته است: غیب عبارت از متشابهات قرآن است، كه از ادراك مومنین پنهان می باشد. 4- خصیصه زشت دیگر آنها این بود كه از عیب جویی خودداری نمی كردند. این عبارت حضرت اشاره به غیبتی است كه نسبت به یكدیگر روا می داشتند، و معلوم است، غیبت كردن گناهی است كه انسان را از فضیلت و پاكدامنی دور و به افراط و زیاده روی گرفتار می كند. اما كارهایی كه مسلمانها نباید انجام می دادند اموری بوده است: 1- شبهات را گرفته و بدانها عمل می كردند. بدین معنی، هنگامی كه با امور مشتبه روبرو می شدند، توقف نمی كردند، تا درباره حق و باطل آن تحقیق كنند و آنچه هوای نفسشان بدان حكم می كرد، عمل می كردند. 2- آن

ها به طرف شهوات می رفتند، وقتی كه خواست نفسانی و میل باطنی آنها نسبت به امور دنیوی جلب می شد، در آن غرق می شدند و تمام وقتشان را به خوشگذرانی سپری می كردند و در جهت لذات و شهوات گام برمی داشتند. در این عبارت امام (ع) لفظ یسیرون را، برای سلوك استعاره آورده اند. 3- معروف چیزی بود كه آنها معروف می دانستند و منكر چیزی بود كه آنها منكر تصور می كردند! بدین معنا كه معروف و منكر تابع خواست، و میل و اراده طبیعی آنها بود. بنابراین آنچه طبعشان قبول نمی كرد، منكر بود، هر چند در شریعت معروف بحساب می آمد! و آنچه خواست باطنی آنها می پسندید و بدان میل می كرد، در میان آنها معروف شمرده می شد، هر چند بر طبق شریعت منكر بود! با این كه می بایست خواست و میل آنها تابع دستورات شرع باشد، هر چه را دین معروف می داند، معروف و آنچه را منكر می داند، منكر بدانند. 4- در گرفتاریها و مشكلات به خودشان پناه می برند و در مسائل مبهم و غیر معلوم به رای خود تكیه می كنند این بیان حضرت كنایه از این است، كه در تمام امور دشوار و دستورات و احكام شرعی، پیرو هوای نفس هستند و به قوانین شرعی اعتنایی ندارند و در نتیجه به خواسته های نفس اماره كه جز ببدی حكم ن

می كند، عمل می كنند با وجودی كه هوای نفس سرچشمه مخالفت با شریعت و پیشوایان بر حقی است كه در فرا گرفتن احكام و دستورات دین باید به آنها مراجعه كرد. ولی بر خلاف حقیقت هر كسی خود را پیشوا می داند و درك خود را، ملاك حق قرار می دهد، هر چیزی را كه هوای نفسش صلاح بداند بكار می بندد و به رای خود عمل می كند. گویا اندیشه اش، محكم ترین وسیله ای است كه هر كس بدان چنگ زند، هركز گمراه نمی شود، و در بردارنده اسباب استواری است كه انسان را از خطا باز می دارد بدین معنی كه دستورات عقل فرامین آشكار و ادله ای واضح اند كه اشتباهی در آنها نیست. پیش از این معنای حكم دانسته شد، و لفظ عرا ثقات از بندهای استوار و قابل اعتماد استعاره آمده است و جهت استعاره قبلا ذكر گردید.


صفحه 642.